نکات قرآنی

“نکات قرآنی”
علیرضایعقوبی سورکی
فَکَذَّبُوهُ فَاَنجَیناهُ"
(پس تکذیبش کردند و ما نجاتش دادیم!)
عجب کلام زیبا و حکیمانه ای! "تکذیبش کردند و ما نجاتش دادیم"! این تکذیب مایه نجات است! پس بدنبال تاییدگرفتن از این و آن نباش. زندگی ات را بر اساس تایید دیگران بنا نکن که در قاموس الهی گاه این تکذیب دیگران است که باعث نجات می شود. نشانه ی آن کس که سالک حق است، تکذیب کردنش توسط باطل است. و این نشانه ای قطعی است. پس آنگاه که به جریان حق وارد آمدی، از تکذیب شان نترس، بلکه آن را نشان نجات خود بدان. انتظار تایید دیگران را داشتن و بخاطر تایید دیگران زندگی کردن، یک ضعف بزرگ است. دلیل بر حقارت است. بدان که "حق"، تاییدش در خودش و با خودش است و نیازی به غیر ندارد. و بدان که برای حق پرست، تایید خود حق کافیست.
علیرضایعقوبی سورکی
نکات قرآنی : 💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥

“نکات قرآنی”
💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
“و لَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلتَحِداً”
(و هرگز جز او پناهی نخواهی یافت)
حقیقتاً برای مخلوق هیچ پناهی جز خود خالق نیست. پناه های ذهنی و وهمی ما همه فرو ریختنی اند. هر کس و هر چیزی که در زندگی به آن تکیه داشته ایم به گاه مرگ، محو و نابود می شوند. نه داشته ها و نه انباشته ها هیچکدام شان پناه ما نیستند. آنها براحتی در غربتی فراگیر ترک مان می کنند. تنها این خالق است که با مخلوق می ماند. از اول هم جز او نبوده است و ما چشم بینا نداشتیم. سالک فرزانه آن است که دوستی با این زنده ی جاودان را -آن به آن- محکم و پا برجا بدارد.
💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
💥💥تکات قرآنی : علیرضایهقوبی سورکی💥💥

نکات قرآنی"
💥✨️نکات قرآنی :علیرضایعقوبی سورکی💥✨️
☆ سه آیه در قرآن وجود دارد که چونان یک معادله ی اسراری است و تو را دعوت به اندیشه می کنند:
"وَاللهُ خَیرَُ وَ اَبقی" (خدا، بهتر و باقی تر است)
"وَ ما عِندَاللهِ خَیرَُ وَ اَبقی" (آنچه نزد خداست، بهتر و باقی تر است)
"وَ رِزقُ رَبِّکَ خَیرَُ وَ اَبقی" (و رزق پروردگارت، بهتر و باقی تر است)
دقت کن! یک طرف معادله "خَیرَُ وَ اَبقی" (=بهتر و باقی تر) است که در هر سه آیه، مشترک و یکسان است. اما طرف دیگر معادله، سه کلام است که متفاوت می نمایند. یکبار خودِ خدایند، یکبار آنچه نزد خداست هستند، و یکبار رزق پروردگارند! من هیچ پاسخی نمی گویم، بلکه تنها تو را به مراقبه ای اصیل برای فهم این معادلات تساوی گونه دعوت می کنم. تنها بدان که "خَیرَُ وَ اَبقی" از اسماء بزرگ الهی اند، پس واژه صرف شان مپندار.
❤️ علیرضایعقوبی سورکی ❤️
التماس دعا 🙏
رهاشدن

“رهایی از هر تکیه گاهی، تکیه بر خداست”
☆ وقتی از همه چیز و همه کس قطع امید کنی، خدا را با تمام وجود حس خواهی کرد. اگر تا کنون خداوند را اینگونه احساس نکرده ای، معلوم است که هنوز ذهنت به چیز ها و کس ها وابسته است. بدان که رهایی از هر تکیه گاهی، تکیه بر خداست. وقتی به چنین کیفیتی دست یابی، تمامی عوالم -چه بخواهند چه نخواهند- پشتیبان تو خواهند بود.
علیرضایعقوبی سورکی
💥✨️ نکات قرآنی : علیرضایعقوبی سورکی✨️💥

"نکات قرآنی"
💥✨️ علیرضایعقوبی سورکی ✨️💥
♻️ "رَبِّ اَوزِعنِی اَن اَشکُرَ نِعمَتَکَ" ♻️
(پروردگارا! راه شکرگزاری نعمت هایت را بر من بگشای!)
ما نحوه ی شکرگزاری را بلد نیستیم. یاد نگرفته ایم. فکر می کنیم همین که بگوییم خدایا شکر، کار تمام است. شکرگزاری های ما یک بازی ذهنی است. واقعیت ندارد. حال آنکه "شکر" از مقوله ی واقع است. شکر یک عمل است. "وَاعمَلُوا آلَ داوُودَ شُکراً". عملی متناسب با همان نعمت! هر نعمتی شکری دارد که در دل همان نعمت نهفته است. اگر چشم و گوش داری باید آنها را برای دیدن و شنیدن بهترین ها بکار بندی. اگر زبان داری باید بهترین سخن را بر زبان آری. اگر ثروت داری آن را به بهترین راه بیندازی و قس علی هکذا... نعمات و برکات الهی محبوس شدنی نیست، توسعه یافتنی است. نمی توان آن را دفن کرد، نمی توان انحصارگرا بود. نعمات الهی با خودخواهی و تکخوری جور در نمی آید. اگر آگاه شده ای باید آگاهی را توسعه دهی. اگر توانمند شده ای باید گره گشای کار دیگران باشی. اگر مستجاب الدعوه شده ای باید دعایت را در خیر و صلاح خلق خدا بکار بندی. اگر هدایت شده ای باید آن را به جریان اندازی. اگر خدا را دوست داری باید دوست داشتن را ترویج کنی و از نفرت بپرهیزی... شکرگزاری یک عمل است. عملی که فهم و درایت می خواهد. توفیق الهی می طلبد. آن کار هر کسی نیست. آن یک مقام بزرگ است که باید با سلوک به آن رسید. به آیه دقت کن! شکرگزاری را به دعا از خدا طلب می کنند! همچنانکه علم و آگاهی را به دعا از خدا طلب می کنند! همچنانکه عاقبت بخیری را به دعا طلب می کنند!
❤️ علیرضایعقوبی سورکی ❤️
انسان الهی

"انسان الهی، همچون سلولی بنیادی است"
☆ امروزه دریافته اند که سلولهای بنیادی، سلولهایی "خالی" اند! یعنی قابلیت هایی بی نام و نشان و مُهر نخورده اند! و دقیقاً از این روست که می توانند به هر نوع سلول دیگری تبدیل شوند. وقتی دست تو بریده می شود، ترمیم آن بر عهده ی سلولهای بنیادی است. آنها به سرعت خود را تبدیل به همان بافتی می کنند که از بین رفته است. حال این بافت هرچه می خواهد باشد! دقت کن! که می خواهم به بطن حیات سالکانه اشاره کنم. سالک خالی الذهن، سالک پاک شده از القاءات مختلف، سالک بی شکل، برای خداوند حکم سلول بنیادی را دارد! این یعنی هر کجای هستی که نیازی حیاتی داشته باشد، چنین انسانی را گسیل می کنند، نه انسانهای پر و شکل گرفته را! زیرا انسان های پر و شکل گرفته به درد این کار نمی خورند. آنها قابلیت ترمیم و تبدیل و به جریان انداختن دوباره حیات را ندارند. بدان انسان الهی، انسانی خالی است که پر کننده اش تنها خداست. و دقیقاً تاثیرگذاری شگرفش نیز به همین دلیل است.
علیرضایعقوبی سورکی 💥
برپای خویش بایست

“بارت را کم کن و بر پای خویش بایست”
☆ نجات بخش واقعی درون خود توست. تا به کی میخواهی به بیرون زل بزنی؛ “وَ فِی اَنفُسِکُم اَفَلا تُبصِرُونَ”؟! راهی نیست جز آنکه روی پای خودت بایستی، و به نجات بخش خداداده ی درونت تکیه کنی، و مسئولیت اعمال و اندیشه هایت را نیک پذیرا شوی. مطمئن باش در این هستی کسی بجای تو بارت را نخواهد کشید. نه پدر برای فرزند، و نه فرزندی برای پدر. پس بارت را چنان کم کن که نیاز به کسی نداشته باشی. اگر چنین رویه ای پیشه کنی، آنگاه تمامی هستی را -هر کجا که باشی- مساعد و یاور خود خواهی یافت.
💥 علیرضایعقدبی سورکی 💥
✨️نکلت قرآنی علیرضایعقوبی سورکی✨️

نکات قرآنی"
💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
"اِن تَتَّقُوااللهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً"
(اگر خدا را [برای خود] صیانت کنید، او قوّه ی تمیز حق از باطل را عطایتان می کند)
به چند نکته برای فهم بهتر ترجمه دقت کن:
۱ - تقوا همه جا به مفهوم پرهیزکاری نیست و در اینجا یعنی در فعل "تَتَّقُوااللهَ"، نیز پرهیز کردن معنا نمی دهد زیرا در این صورت ترجمه آیه می شود؛ "اگر از خدا پرهیز کنید، او..."!!
۲ - ترجمه کردن “اِن تَتَّقُواللهَ” به؛ "اگر تقوای الهی پیشه کنید" هم خالی از اشکال نیست، زیرا "اللهَ" در این جمله، مفعول فعل "تَتَّقُوا" است. حال آنکه "تقوای الهی" یک اضافه ترکیبی است و در اینجا افاده ی مفعولی ندارد.
۳ - ترجمه کردن آن به؛ "اگر از خدا بترسید، او..."، اگرچه ظاهری منطقی می گیرد اما اشکال دیگری پیش می آید و آن اینکه تقوا به معنای ترس نیست. ترس، واژگان قرآنی خود را دارد.
می ماند "صیانت کردن و تَحفّظ"، که البته معنای اصلی خود تقوا نیز هست. اگرچه ترجمه ی فوق الذکر تا بحال متعارف و مرسوم نبوده، اما راستش را بخواهی، آن به حقیقت آیه، هم ظاهراً و هم باطناً نزدیکتر می نماید، همچنانکه در حدیث نبوی نیز آمده: "اِحفظِ اللهَ یَحفظکَ" (خدا را حفظ کن تا او نیز حفظ ات کند). ای دوست! حفظ کردن خدا، یک هنر است، و سالکان این هنر را در سلوک شان می آموزند. زیرا نیک می دانند که این خدا، قهار هم هست و قهر می کند! سالک می داند که معشوق را باید با عشق و تسلیم و توجه، حفظ کرد و از برای خود صیانت نمود. نباید گذاشت با ندانم کاریها و حماقت هایمان، نظرش برگردد و ما را ترک کند و به خودمان واگذارد! "وَاتَّقُوااللهَ" یعنی خدایت را با عشق و اخلاص صیانت کن. حفظش کن. داشته باش اش. اگر بتوانی او را برای خود داشته باشی، او توانایی شناخت حق از باطل را به تو عطا می کند. آن که خدا را دارد، نور خِرَد را دارد و فریب هیچ امر موهومی را نمی خورد. با داشتن خدا، تو آگاه می شوی، به آگاهی او. می فهمی به علم او. در می یابی به بصیرت او. زیرا تو "او" را در خود و با خود داری! پس ای دوست، اگر خدا را داری، خوب حفظش کن. محترمش بدار. و اگر هنوز او را نداری، چنان خودت را برایش جذاب و خواستنی کن تا بسویت آید و رفیق راهت شود.
💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
نکات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی

نکات قرآنی"
💥نکات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی💥
"وَ کانَ اللهُ عَلَی کُلِّ شَیءِِ رَقیباً"
(خداوند بر هر چیز مراقب است)
خداوند خود اهل مراقبه است. او با مراقبه است که مراقب است. اصل و حقیقت مراقبه نزد اوست. اینطور نیست که مراقبه فقط خاص انسان باشد. آن کیفیتی الهی است. پیامبر خدا هم اهل مراقبه است؛ اِنِّی مَعَکُم رَقِیب" (من همراه با شما مراقبم). و مراقبه، تعقل و تفکر و تمرکز ذهنی نیست. آن یک حضور زنده و هشیارانه است. یک بیداری واقعی مِنهای ذهن و مقولات ذهنی است. و دقیقاً از این روست که در مراقبه یک حفاظت همه جانبه نهفته است. اقتداری راستین نهفته است. زیرا در مراقبه، تو وصل به سر منشاء هستی گشته ای. به حقیقت محض. حقیقتی که در هر کجا و ناکجا حضوری زنده دارد. تعقل و تفکر و دیگر رتبه های ذهنی، همگی برای مراقبه نوعی حجاب اند. مانع اند. مراقبه یعنی خروج از همه ی اینها. مراقبه روندی دیگر است. آگاهی ای که مراقبه عطا می کند از نوع آگاهی های ذهنی نیست. آن یک شهود زنده و در حال است. راستش را بخواهی؛ بزرگان "مراقبه" را از خودِ خدا یاد گرفته اند. ای دوست، “رقیب” ۳۱۲ است و تو با مراقبه سیصد و سیزدهم (۳۱۳) می شوی.
💥نکات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی💥
✨️نکات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی✨️

.🍀۰ "حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکِیلُ"
(خدا ما را کافیست ، و چه وکیل خوبیست!)
اگر همواره در هر امری، در سختی و مشقت بسر میبری، و کارهایت پیچیده و پر تنش و بد فرجام است و زندگیات روانیاش را از دست داده، معلوم است که هنوز خالق هستی، این کل کامل را وکیل خود نساختهای.
زیرا خدا، وکیلی است که هیچگاه در وکالتش شکست نمیخورد. یکبار برای همیشه -آن هم نه حرفاً بلکه عملاً و همه جانبه- قادر متعال را وکیل و کارساز خود کن و آنگاه اعجازش ببین. و بدان که خداوند، فقط وکالت تام و همه جانبه میپذیرد، نه وکالت بخشی از زندگی تو را.
یا همه یا هیچ.
وقتی به او وکالت میدهی، در واقع وکالت جسمت، روحت، جانت، اموالت، و تمامی متعلقاتت و حتی تمامی ماجراهای زندگیات، از کوچک و بزرگ، همه را به او دادهای.
مراد از وکالت دادن به خدا چنین وکالتی است. و بعد از آن، تو صرفاً کارگزار او در زندگی زمینی می گردی. شیوهات، تسلیم محض.
چنین سالک متوکلی، در هر سختیای که فرو افتد، به بهترین وجه از آن عبور خواهد نمود. در هر واقعهای رشدش را بر خواهد گرفت. چنین کسی یک بَرندهی واقعی است.
زیرا خدایی که وکیل او هست ، وکیل هر چیز دیگری نیز هست "وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیءِِ وَکِیلٌ"؛ و این یعنی تمامی جریان هستی به دست اوست. آگاه غیب و شهود است. پس به بهترین راه ها و سالمترین آنها هدایت میکند، به "سُبُلَ السَّلامِ"!
وکالت دادن به خداوند، عهدی است که باید بر سر آن وفادار بمانی و جا نزنی! صبر و استقامت داشته باشی! در وکالت دادن به خدا، ارادهی نفسانی تو از بین میرود و ارادهی الهی جایگزین آن میگردد.
در این کیفیت تو تبدیل به یک "مشاهده" خواهی شد. مشاهدهای که پر از حیات و آگاهی و ظفرمندی است. و خوشا بحال کسی که پذیرای چنین ارادهای گشته است.
بدان آخرین جملهای که ابراهیم(ع) گفت و به آتش پرتاب شد، همین آیه بود! و آنگاه آتش، دگر آتش نبود، یک بهشتِ خنک و اَمن بود!
💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
راه عشق❤️

❤️ علیرضایعقوبی سورکی ❤️
🍀“راهِ عشق”
راههای بسیاری است که به خدا منتهی میشوند اما هیچکدام به پای "راهِ عشق" نمیرسند.
□ عشق ، کیمیاگری قهار است. منیّت آدمی را میسوزاند و از میان خاکسترش حیاتِ واقعیاش را بیرون میکشد.
□ عشق راه هر کس و ناکس نیست ، راه خاص الخواص است. اگر خداوند خیر کثیری برای سالکی اراده کرده باشد ، او را دچار عشق می کند. عاشقش میسازد و با عشق به زیباترین وجهی میسوزاندش . و آنگاه در وجود خالی از غیرش ، جاودانه مینشیند و جلوهگاه معشوقش میسازد.
❤️ راهِ عشق ، یک راه تام و تمام است.
سالکِ عاشق کسی است که دست از نفسانیت خود کشیده و ذهن و ذهنیاتش را به دور انداخته است. آن است که با رضایتی مسحورکننده سراپا تسلیم است. او چیزی نمیخواهد ، زیرا عشق را دارد . عشقی که برایش همه چیز است. پس او پاداشش را نقداً گرفته است.
□ سالکِ عاشق به هر سو نظر کند ، جز معشوق نمیبیند. او در عشق غوطهور است.
پس رسیده است بیآنکه به جایی برود.
می داند بیآنکه سؤال کند.
و برخوردار است بیآنکه بخواهد.
او با عشق در مرکزیت هستی ساکن گشته است.
❤️ علیرضایعقوبی سورکی ❤️
دعا چگونه باشد ؟

.
" دعایی اینچنین "
💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
□ آنقدر در دعاهایت به خدا چیز یاد نده !
لازم نیست به خدا خط بدهی !
نگو که این را میخواهم و آن را نمیخواهم !
این خوب است و آن بد !
خودت را عالِم نشان نده و خدا را مجری اوامر خودت!
اینگونه دعا کردنها عین حماقت و بلاهت است. بیشتر دردسر ساز است تا نجات !
□ در دعا ، تسلیم باش ، پذیرا باش.
هنگام دعا هم خودت و هم نیازهایت را عرضه کن ، اما دستور نده !
مگو که راهِ رفعِ حاجاتم فقط با داشتن این چیز و آن چیز است. بگذار خودِ خدا هر طور که میخواهد و هر طور که صلاح است اقدام کند.
□ او راههایی را میشناسد که به مخیلهات هم خطور نمیکند.
تو فقط پذیرا باش.
در آستان خداوند ، این پذیرا بودن است که برگِ برنده است.
💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
انعطاف

"نرمی و انعطاف"
💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
☆ حُکَما گفته اند؛ نرمی و انعطاف، نشانه ی زندگی است و خشکی و جمود، نشانه ی مرگ است. شاخه چون قطع شود، می خشکد. بدن چون بی جان شود، می خشکد... این اگرچه ظاهر قضیه است، لکن باطن نیز بر همین منوال است؛ انسانی که راه مدارا و انعطاف را رها کند و تعصب جاهلی پیشه کند، او نیز از درون خشکیده و مرده است.
💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
نکات قرآنی: علیرضایعقوبی سورکی

.
🍁"نکات قرآنی"
علیرضایعقوبی سورکی
"وَ آیَةٌ لَهُم اَنّا حَمَلنا ذُرِّیَّتَهُم فِی الفُلکِ المَشحُونَ"
(و نشانهای دیگر برایشان این است که ما نسل آنها را بر کشتیِ آکنده حمل نمودیم!) یس:۴۱
آن گلّهی کشتی نوح ، امروزه به جان هم افتادهاند.
چون از طوفان رهیدند و نجات یافتند ، باز مشغول تکه پاره کردن یکدیگر شدهاند. هر کس بدنبال سهم بیشتر است و هیچ کس در جایش نیست.
آن گلّه رَم کرده است.
در کشتی که بودیم هر کس بر جای خویش بود.
چون ذرّاتی به هم پیوند خورده ، یک پیکرهی واحد را تشکیل میدادیم. در آن طوفان ، هیچ کس بدنبال سَروَری بر دیگری نبود. آنچه بود اندیشهی نجات بود.
اما امروز آن "فُلک مَشحون" دوباره تاریکیهای خود را بیرون ریخته است. انگار این تصفیه تمامی ندارد و دوره به دوره طوفانی لازم است.
"و اَستَغفِرُ اللهَ الَّذِی لا اِلهَ اِلّا هُوَ الحَیُّ القَیُّومُ"
💥علیرضایعقوبی سورکی💥
نکات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی

[نکات قرآنی: علیرضایعقوبی سورکی
نمی دانم
“وَ ما اَدرِی”
(و نمیدانم)
⭐️ میدانی آخرین حد معرفت و آخرین مرحلهٔ آن چیست؟! آخرین مرحله؛ “نمیدانم” است. اما این “نمیدانم” همان نمیدانم اول کار نیست. نمیتوانی همان اول راه بگویی نمیدانم و خود را رسیده به آخرین مرحله معرفت بدانی. زیرا در ابتدای راه باید برای نیل به معرفت، تلاش کنی. خود را به آب و آتش بزنی. سفرها کنی و هزینهها صرف نمایی… و آنگاه، و آنگاه که با تمامی دانستگیهایت، دانستی که “نمیدانی”، تو به آخرین مرحلهٔ معرفت نائل گشتهای. پس آگاهانه تسلیم محض میشوی و مختارانه تفویض امر میکنی. این “نمیدانمِ” پس از تلاشهای بسیار، با ارزشترین سرمایهٔ توست. پس دو “نمیدانم” در کار است؛ “نمیدانم” ابتدای راه، و “نمیدانم” انتهای راه. فرق آنها را از زمین تا آسمان بدان.
علیرضایعقوبی سورکی
نکات قرآنی

کات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی
رجال نساء
“الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ …”
(رجال قائم بر نساء اند …)!
⭐️ غالباً اکثر مفسران این آیه را به صورت مرد و زن معمولی شرح و تفسیر کردهاند که البته ما در این مجال اشارهای به آنها نداریم زیرا میخواهیم به لطف حق به وجه دیگری بپردازیم، که قرآن همچنانکه امام علی(ع) فرمودند ”ذُو وجوه” است. ای دوست، دقت کن و تا آخر آیه همراه باش که بسیاری در فهم این آیه مشکل دارند. در ابتدا باید بدانی که در قاموس حقیقت، هر نرینهای را رجال نگویند. رجال را با مفاهیم کلیدی خِرَد و پایداری ارتباطی ماهوی است. رجال با “رِجل” (پا) پیوندی ریشهدار دارد. هر آن که برخوردار از نور خِرَد است و بر پای خویش ایستاده و بر نفساش مسلط است، را رجال گویند، خواه زن باشد یا مرد. نور خِرَد و استواری باید تا مفهوم رجال شکل بگیرد. از این منظر؛ رجال، نماد نور خِرَد آدمی و “نساء”، نماد نفس اوست. اینها به واقع دو نیروی “مذکر” و “مؤنث” وجود بنیآدماند که توأمان دستاندرکار بقا و حیات عزتمندند. یکی دهنده و دیگری گیرنده. این نور خِرَد و قائم بر پای خویش بودن و بر نفس مسلط شدن است که انسان را -صرف نظر از جنسیتی که دارد- جزو رجال میکند، نه نرینگی صِرف او. نرینگی مِلاک رجال بودن نیست، خردمندی و بر پای خویش بودن مِلاک رجال است. “زنی که خردمندانه بر پای خویش است، جزو رجال است” و ما در این باره پیش از این سخن گفتهایم. در قرآن نیز اشاراتی بر این معنا وجود دارد، از جمله اینکه؛ با لفظ رجال به حج فرا خوانده شده است؛ بِالحَجِّ یَأتُوکَ رِجالاً”، حال آنکه بر زنان نیز حج فریضه است. دریاب نکته را! و بدان همیشه زنان بزرگی بوده و هستند که میتوان از آنها مردانگی آموخت. و اما بعد؛ نور خِرَد یعنی همان وجه مذکر وجود باید قائم بر نفس یعنی وجه مؤنث وجود باشد. چه نور خِرَد به مثابهٔ آسمان برای نفس است و نفس روزیاش را از این آسمان دریافت میکند. نفقهٔ نفس، آگاهیهای رشددهندهٔ اوست؛”وَ فِی السَّماءِ رِزقُکُم وَ ما تُوعَدُونَ”! این نفسِ مؤنث وجود آدمی، اگر رام و تسلیم نور خِرَد نباشد، کارخرابی به بار میآورد و رشدی نخواهد داشت. این آیه در اصل به تو آموزش میدهد چنانچه نفسات با تعالیم نور خِرَد مخالفت نمود ابتدا او را موعظه کن؛ “فَعِظُوهُنَّ”، از عاقبت بد هشدارش بده. اگر همچنان به مخالفت و عصیان ادامه داد، او را منزوی کن، “وَاهجُرُوهُنَّ”، محلش مگذار، در ارتباط آگاهانهاش مگیر، و در یک کلام از ملاقات با خودِ آگاهت محرومش بدار. اگر این نفس سرکش و پرخواهش، باز درس نگرفت و همچنان عَلَم مخالفت بر افراشت، او را ضربهای بزن؛ “وَاضرِبُوهُنَّ”. ضربه زدن به نفس محروم کردن او از خواستهاش است. چیزی را که میخواهد به او نده. این ضربه زدن به نفس است. از مایحتاجش موقتاً محرومش کن تا به خود بیاید. تا به فرمان نور خِرَد در آید. و چون در آمد دگر ظلم و اجحافی نباشد. زیرا نفس نیز حقوقی دارد. خوراکش را بده و حوائجاش را برطرف کن و دوباره رزق آسمانیاش، آگاهیهای مورد نیاز رشدش را بر قرار نما. ای دوست، این آیه شریفه در وجه باطنیاش، بیانگر شیوهٔ تعامل تو با نفس خودت است. یک سالک باید مسلط بر نفساش باشد. باید کاری کند که از این نفس، یک نفس مطمئنه بسازد. نفسی که لایق بهشت خدا باشد.
نکات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی
نمید انم

علیرضایعقوبی سورکی🌸
🪴 " مجرای خالی "
□ حقیقت آنست که سالک به هر طرف مینگرد ، اصل " نمیدانم " بر او حاکم است. دیگران وقتی او را میبینند ، میپندارند که میداند ، اما نمیداند.
□ او فقط مجرایی خالی گشته تا آن عظمتی را که نمیداند ، از طریقش بر دیگران بتابد. تمام کار او همین خالی بودن است. و صد البته این " نمیدانم " ، برتر از همهی میدانمهای جاهلانهی ماست.
علیرضایعقوبی سورکی🌸
نکات قرآنی .علیرضایعقوبی سورکی

🍁 "نکات قرآنی"
علیرضایعقوبی سورکی 🌸
"فَاِذا لَقِیتُم الَّذِینَ کَفَروا فَضَربَ الرّقابِ حَتّی اِذا أَثخَنتُمُوهُم فَشَدُّوا الوِثاقَ فَاِمّا مَنَّاً بَعدُ و اِمّا فِدآءً حَتّی تَضَعَ الحَربُ اُوزارَها"
(چون [در پیکار] با اهل کفر برخورد کردید ، گردن هایشان را بزنید! تا زمین گیرشان کنید! آنگاه محکم ببندیدشان! سپس یا بر آنها منّت گذارید [رهایشان کنید] و یا فدیه بگیرید! تا اینکه جنگ فروکش کند! ) محمد:۴
□ ای دوست ! به کجا مینگری؟!
که را کافر میانگاری؟!
هم کافر در خود ماست و هم مؤمن!
مگر قرآن نخواندهای ؛" فَمِنکُم کافِرٌ و مِنهُم مُؤمِنٌ " (کافر از خود شماست و مومن نیز از خود شماست!).
مگر سخن پیامبر(ص) نشنیدهای که فرمود ؛
بدترین دشمنانت در میان خود توست
" اَعدَی عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتِی بَینَ جَنبَیکَ ".
□ ای دوست ، در درون همهی ما مجموعه اوصافی است که کافر به حقیقت است ، منکر راستی و درستی است. طماع است ، کذاب است ، حسود و فزون طلب است ، تجاوزگر و خودخواه است ، متکبر و سلطه جوست. و در یک کلام ، نیروهای تاریکیاند. این آیه اشاره به یک جهاد عظیم درونی است. راهکار خلاصی از شر نیروهای اهریمنی وجود را نشانمان میدهد. به آیه دقت کن! آنچه بر گردن سوار است ، ذهن وسوسه گر توست! آنگاه که در سلوک گردنِ هر کدام از صفات رذیله زده شود ، از سلطه افتاده است ، دگر بر تو فرمانروایی ندارد! وقتی شهوت از سلطه افتاد به واقع از ریاست افتاده است. اما این شهوت هنوز هست ، لکن از این به بعد اسیر توست ، نه تو اسیر آن!
□ به آیه بار دیگر دقت کن ؛ اگر مفهوم آن طبق آنچه که خشونتطلبان از آن میفهمند ، میبود ، آیا از خودت نمیپرسی که اگر گردن کسی را بزنی ، دگر لازم نیست محکم او را ببندی ! دگر لازم نیست حرف از آزادیاش بزنی! دگر لازم نیست که فدیهای طلب کنی! چون او را کشتهای!
□ ای دوست ، قرآن کتابِ سلوک است و در سلوک میدانهای کارزاری در کار است که تا سالک از آنها گذر نکند ، تزکیه نمیشود ، و از شر صفات نفسانیاش خلاص نمیگردد. آنگاه که سالک شوی، تمام این میدانهای کارزار را خود در وجود خودت خواهی دید. و شیوههای مبارزات باطنی را در خواهی یافت. پس با برداشتهای سطحیات اتهام خشونت به قرآن مزن ، که آن صفحهی گشوده شده ، صفحهی تمام نمای وجود خود ماست. راهنمایی است که راه رهایی سالک از اوصاف رذیلهاش را نشان میدهد. این آیه نکات دیگری نیز دارد که در اینجا مجالش نیست ، لازم به گفتن هم نیست ، زیرا فقط از آن سالکانی است که عملاً با سلوک قرآنی سیر میکنند.
علیرضایعقوبی سورکی 🌸