علیرضا

علیرضا

وبلاگی برای مطالب متنوع از علیرضایعقوبی سورکی

نکات قرآنی"

💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
"اِن تَتَّقُوااللهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً"
(اگر خدا را [برای خود] صیانت کنید، او قوّه ی تمیز حق از باطل را عطایتان می کند)

به چند نکته برای فهم بهتر ترجمه دقت کن:
۱ - تقوا همه جا به مفهوم پرهیزکاری نیست و در اینجا یعنی در فعل "تَتَّقُوااللهَ"، نیز پرهیز کردن معنا نمی دهد زیرا در این صورت ترجمه آیه می شود؛ "اگر از خدا پرهیز کنید، او..."!!
۲ - ترجمه کردن “اِن تَتَّقُواللهَ” به؛ "اگر تقوای الهی پیشه کنید" هم خالی از اشکال نیست، زیرا "اللهَ" در این جمله، مفعول فعل "تَتَّقُوا" است. حال آنکه "تقوای الهی" یک اضافه ترکیبی است و در اینجا افاده ی مفعولی ندارد.
۳ - ترجمه کردن آن به؛ "اگر از خدا بترسید، او..."، اگرچه ظاهری منطقی می گیرد اما اشکال دیگری پیش می آید و آن اینکه تقوا به معنای ترس نیست. ترس، واژگان قرآنی خود را دارد.
می ماند "صیانت کردن و تَحفّظ"، که البته معنای اصلی خود تقوا نیز هست. اگرچه ترجمه ی فوق الذکر تا بحال متعارف و مرسوم نبوده، اما راستش را بخواهی، آن به حقیقت آیه، هم ظاهراً و هم باطناً نزدیکتر می نماید، همچنانکه در حدیث نبوی نیز آمده: "اِحفظِ اللهَ یَحفظکَ" (خدا را حفظ کن تا او نیز حفظ ات کند). ای دوست! حفظ کردن خدا، یک هنر است، و سالکان این هنر را در سلوک شان می آموزند. زیرا نیک می دانند که این خدا، قهار هم هست و قهر می کند! سالک می داند که معشوق را باید با عشق و تسلیم و توجه، حفظ کرد و از برای خود صیانت نمود. نباید گذاشت با ندانم کاریها و حماقت هایمان، نظرش برگردد و ما را ترک کند و به خودمان واگذارد! "وَاتَّقُوااللهَ" یعنی خدایت را با عشق و اخلاص صیانت کن. حفظش کن. داشته باش‌ اش. اگر بتوانی او را برای خود داشته باشی، او توانایی شناخت حق از باطل را به تو عطا می کند. آن که خدا را دارد، نور خِرَد را دارد و فریب هیچ امر موهومی را نمی خورد. با داشتن خدا، تو آگاه می شوی، به آگاهی او. می فهمی به علم او. در می یابی به بصیرت او. زیرا تو "او" را در خود و با خود داری! پس ای دوست، اگر خدا را داری، خوب حفظش کن. محترمش بدار. و اگر هنوز او را نداری، چنان خودت را برایش جذاب و خواستنی کن تا بسویت آید و رفیق راهت شود.

💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥

نکات قرآنی"
💥نکات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی💥
"وَ کانَ اللهُ عَلَی کُلِّ شَیءِِ رَقیباً"
(خداوند بر هر چیز مراقب است)

خداوند خود اهل مراقبه است. او با مراقبه است که مراقب است. اصل و حقیقت مراقبه نزد اوست. اینطور نیست که مراقبه فقط خاص انسان باشد. آن کیفیتی الهی است. پیامبر خدا هم اهل مراقبه است؛ اِنِّی مَعَکُم رَقِیب" (من همراه با شما مراقبم). و مراقبه، تعقل و تفکر و تمرکز ذهنی نیست. آن یک حضور زنده و هشیارانه است. یک بیداری واقعی مِنهای ذهن و مقولات ذهنی است. و دقیقاً از این روست که در مراقبه یک حفاظت همه جانبه نهفته است. اقتداری راستین نهفته است. زیرا در مراقبه، تو وصل به سر منشاء هستی گشته ای. به حقیقت محض. حقیقتی که در هر کجا و ناکجا حضوری زنده دارد. تعقل و تفکر و دیگر رتبه های ذهنی، همگی برای مراقبه نوعی حجاب اند. مانع اند. مراقبه یعنی خروج از همه ی اینها. مراقبه روندی دیگر است. آگاهی ای که مراقبه عطا می کند از نوع آگاهی های ذهنی نیست. آن یک شهود زنده و در حال است. راستش را بخواهی؛ بزرگان "مراقبه" را از خودِ خدا یاد گرفته اند. ای دوست، “رقیب” ۳۱۲ است و تو با مراقبه سیصد و سیزدهم (۳۱۳) می شوی.

💥نکات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی💥


.🍀۰ "حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکِیلُ"
(خدا ما را کافیست ، و چه وکیل خوبیست!)

اگر همواره در هر امری، در سختی و مشقت بسر می‌بری، و کارهایت پیچیده و پر تنش و بد فرجام است و زندگی‌ات روانی‌اش را از دست داده، معلوم است که هنوز خالق هستی، این کل کامل را وکیل خود نساخته‌ای. 

زیرا خدا، وکیلی است که هیچگاه در وکالتش شکست نمی‌خورد. یکبار برای همیشه -آن هم نه حرفاً بلکه عملاً و همه جانبه- قادر متعال را وکیل و کارساز خود کن و آنگاه اعجازش ببین. و بدان که خداوند، فقط وکالت تام و همه جانبه‌ می‌پذیرد، نه وکالت بخشی از زندگی تو را.
یا همه یا هیچ
وقتی به او وکالت می‌دهی، در واقع وکالت جسمت، روحت، جانت، اموالت، و تمامی متعلقاتت و حتی تمامی ماجراهای زندگی‌ات، از کوچک و بزرگ، همه را به او داده‌ای. 

مراد از وکالت دادن به خدا چنین وکالتی است. و بعد از آن، تو صرفاً کارگزار او در زندگی زمینی می گردی. شیوه‌ات، تسلیم محض
چنین سالک متوکلی، در هر سختی‌ای که فرو افتد، به بهترین وجه از آن عبور خواهد نمود. در هر واقعه‌ای رشدش را بر خواهد گرفت. چنین کسی یک بَرنده‌ی واقعی است.

زیرا خدایی که وکیل او هست ، وکیل هر چیز دیگری نیز هست "وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیءِِ وَکِیلٌ"؛ و این یعنی تمامی جریان هستی به دست اوست. آگاه غیب و شهود است. پس به بهترین راه ها و سالمترین آنها هدایت می‌کند، به "سُبُلَ السَّلامِ"! 

وکالت دادن به خداوند، عهدی است که باید بر سر آن وفادار بمانی و جا نزنی! صبر و استقامت داشته باشی! در وکالت دادن به خدا، اراده‌ی نفسانی تو از بین می‌رود و اراده‌ی الهی جایگزین آن می‌گردد.
در این کیفیت تو تبدیل به یک "مشاهده" خواهی شد. مشاهده‌ای که پر از حیات و آگاهی و ظفرمندی است. و خوشا بحال کسی که پذیرای چنین اراده‌ای گشته است.

بدان آخرین جمله‌ای که ابراهیم(ع) گفت و به آتش پرتاب شد، همین آیه بود! و آنگاه آتش، دگر آتش نبود، یک بهشتِ خنک و اَمن بود!
💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
 

راه عشق❤️

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/4/22 13:15 ·

❤️ علیرضایعقوبی سورکی ❤️

🍀“راهِ عشق”

راه‌های بسیاری است که به خدا منتهی می‌شوند اما هیچکدام به پای "راهِ عشق" نمی‌رسند.

عشق ، کیمیاگری قهار است. منیّت آدمی را می‌سوزاند و از میان خاکسترش حیاتِ واقعی‌اش را بیرون می‌کشد.

عشق راه هر کس و ناکس نیست ، راه خاص الخواص است. اگر خداوند خیر کثیری برای سالکی اراده کرده باشد ، او را دچار عشق می کند. عاشقش می‌سازد و با عشق به زیباترین وجهی می‌سوزاندش . و آنگاه در وجود خالی از غیرش ، جاودانه می‌نشیند و جلوه‌گاه معشوقش می‌سازد.

❤️ راهِ عشق ، یک راه تام و تمام است.
سالکِ عاشق کسی است که دست از نفسانیت خود کشیده و ذهن و ذهنیاتش را به دور انداخته است. آن است که با رضایتی مسحورکننده سراپا تسلیم است. او چیزی نمی‌خواهد ، زیرا عشق را دارد . عشقی که برایش همه چیز است. پس او پاداشش را نقداً گرفته است.

سالکِ عاشق به هر سو نظر کند ، جز معشوق نمی‌بیند. او در عشق غوطه‌ور است. 
پس رسیده است بی‌آنکه به جایی برود.
می داند بی‌آنکه سؤال کند. 
و برخوردار است بی‌آنکه بخواهد. 
او با عشق در مرکزیت هستی ساکن گشته است.

❤️ علیرضایعقوبی سورکی ❤️

دعا چگونه باشد ؟

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/4/21 23:24 ·

.
‍ " دعایی اینچنین "
💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
□ آنقدر در دعاهایت به خدا چیز یاد نده ! 
لازم نیست به خدا خط بدهی ! 
نگو که این را می‌خواهم و آن را نمی‌خواهم ! 
این خوب است و آن بد ! 
خودت را عالِم نشان نده و خدا را مجری اوامر خودت! 
اینگونه دعا کردن‌ها عین حماقت و بلاهت است. بیشتر دردسر ساز است تا نجات ! 

□ در دعا ، تسلیم باش ، پذیرا باش. 
هنگام دعا هم خودت و هم نیازهایت را عرضه کن ، اما دستور نده ! 
مگو که راهِ رفعِ حاجاتم فقط با داشتن این چیز و آن چیز است. بگذار خودِ خدا هر طور که می‌خواهد و هر طور که صلاح است اقدام کند. 

□ او راه‌هایی را می‌شناسد که به مخیله‌ات هم خطور نمی‌کند. 
تو فقط پذیرا باش. 
در آستان خداوند ، این پذیرا بودن است که برگِ برنده است.

💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥

انعطاف

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/4/21 00:01 ·

"نرمی و انعطاف"
💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥
☆ حُکَما گفته اند؛ نرمی و انعطاف، نشانه ی زندگی است و خشکی و جمود، نشانه ی مرگ است. شاخه چون قطع شود، می خشکد. بدن چون بی جان شود، می خشکد... این اگرچه ظاهر قضیه است، لکن باطن نیز بر همین منوال است؛ انسانی که راه مدارا و انعطاف را رها کند و تعصب جاهلی پیشه کند، او نیز از درون خشکیده و مرده است.

💥 علیرضایعقوبی سورکی 💥

.
‍ 🍁"نکات قرآنی"
علیرضایعقوبی سورکی
"وَ آیَةٌ لَهُم اَنّا حَمَلنا ذُرِّیَّتَهُم فِی الفُلکِ المَشحُونَ"
(و نشانه‌ای دیگر برایشان این است که ما نسل آنها را بر کشتیِ آکنده حمل نمودیم!)  یس:۴۱

آن گلّه‌ی کشتی نوح ، امروزه به جان هم افتاده‌اند. 
چون از طوفان رهیدند و نجات یافتند ، باز مشغول تکه پاره کردن یکدیگر شده‌اند. هر کس بدنبال سهم بیشتر است و هیچ کس در جایش نیست.
آن گلّه رَم کرده است. 
در کشتی که بودیم هر کس بر جای خویش بود. 
چون ذرّاتی به هم پیوند خورده ، یک پیکره‌ی واحد را تشکیل می‌دادیم. در آن طوفان ، هیچ کس بدنبال سَروَری بر دیگری نبود. آنچه بود اندیشه‌ی نجات بود. 
اما امروز آن "فُلک مَشحون" دوباره تاریکی‌های خود را بیرون ریخته است. انگار این تصفیه تمامی ندارد و دوره به دوره طوفانی لازم است. 
"و اَستَغفِرُ اللهَ الَّذِی لا اِلهَ اِلّا هُوَ الحَیُّ القَیُّومُ"

💥علیرضایعقوبی سورکی💥

[نکات قرآنی: علیرضایعقوبی سورکی

نمی دانم

“وَ ما اَدرِی”
(و نمی‌دانم)
⭐️ می‌دانی آخرین حد معرفت و آخرین مرحلهٔ آن چیست؟! آخرین مرحله؛ “نمی‌دانم” است. اما این “نمی‌دانم” همان نمی‌دانم اول کار نیست. نمی‌توانی همان اول راه بگویی نمی‌دانم و خود را رسیده به آخرین مرحله معرفت بدانی. زیرا در ابتدای راه باید برای نیل به معرفت، تلاش کنی. خود را به آب و آتش بزنی. سفرها کنی و هزینه‌ها صرف نمایی… و آنگاه، و آنگاه که با تمامی دانستگی‌هایت، دانستی که “نمی‌دانی”، تو به آخرین مرحلهٔ معرفت نائل گشته‌ای. پس آگاهانه تسلیم محض می‌شوی و مختارانه تفویض امر می‌کنی. این “نمی‌دانمِ” پس از تلاش‌های بسیار، با ارزش‌ترین سرمایهٔ توست. پس دو “نمی‌دانم” در کار است؛ “نمی‌دانم” ابتدای راه، و “نمی‌دانم” انتهای راه. فرق آنها را از زمین تا آسمان بدان.

علیرضایعقوبی سورکی

نکات قرآنی

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/4/18 12:56 ·

کات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی
رجال نساء

“الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ …”
(رجال قائم بر نساء ‌اند …)!
⭐️ غالباً اکثر مفسران این آیه را به صورت مرد و زن معمولی شرح و تفسیر کرده‌اند که البته ما در این مجال اشاره‌ای به آنها نداریم زیرا می‌خواهیم به لطف حق به وجه دیگری ‌بپردازیم، که قرآن همچنانکه امام علی(ع) فرمودند ”ذُو وجوه” است. ای دوست، دقت کن و تا آخر آیه همراه باش که بسیاری در فهم این آیه مشکل دارند. در ابتدا باید بدانی که در قاموس حقیقت، هر نرینه‌ای را رجال نگویند. رجال را با مفاهیم کلیدی خِرَد و پایداری ارتباطی ماهوی است. رجال با “رِجل” (پا) پیوندی ریشه‌دار دارد. هر آن که برخوردار از نور خِرَد است و بر پای خویش ایستاده و بر نفس‌اش مسلط است، را رجال گویند، خواه زن باشد یا مرد. نور خِرَد و استواری باید تا مفهوم رجال شکل بگیرد. از این منظر؛ رجال، نماد نور خِرَد آدمی و “نساء”، نماد نفس اوست. اینها به واقع دو نیروی “مذکر” و “مؤنث” وجود بنی‌آدم‌اند که توأمان دست‌اندرکار بقا و حیات‌ عزتمندند. ‌یکی دهنده و دیگری گیرنده. این نور خِرَد و قائم بر پای خویش بودن و بر نفس مسلط شدن است که انسان را -صرف نظر از جنسیتی که دارد- جزو رجال می‌کند، نه نرینگی صِرف او. نرینگی مِلاک رجال بودن نیست، خردمندی و بر پای خویش بودن مِلاک رجال است. “زنی که خردمندانه بر پای خویش است، جزو رجال است” و ما در این باره پیش از این سخن گفته‌ایم. در قرآن نیز اشاراتی بر این معنا وجود دارد، از جمله اینکه؛ با لفظ رجال به حج فرا خوانده شده است؛ بِالحَجِّ یَأتُوکَ رِجالاً”، حال آنکه بر زنان نیز حج فریضه است. دریاب نکته را! و بدان همیشه زنان بزرگی بوده و هستند که می‌توان از آنها مردانگی آموخت. و اما بعد؛ نور خِرَد یعنی همان وجه مذکر وجود باید قائم بر نفس یعنی وجه مؤنث وجود باشد. چه نور خِرَد به مثابهٔ آسمان برای نفس است و نفس روزی‌اش را از این آسمان دریافت می‌کند. نفقهٔ نفس، آگاهی‌های رشددهندهٔ اوست؛”وَ فِی السَّماءِ رِزقُکُم وَ ما تُوعَدُونَ”! این نفسِ مؤنث وجود آدمی، اگر رام و تسلیم نور خِرَد نباشد، کارخرابی به بار می‌آورد و رشدی نخواهد داشت. این آیه در اصل به تو آموزش می‌دهد چنانچه نفس‌ات با تعالیم نور خِرَد مخالفت نمود ابتدا او را موعظه کن؛ “فَعِظُوهُنَّ”، از عاقبت بد هشدارش بده. اگر همچنان به مخالفت و عصیان ادامه داد، او را منزوی کن، “وَاهجُرُوهُنَّ”، محلش مگذار، در ارتباط آگاهانه‌اش مگیر، و در یک کلام از ملاقات با خودِ آگاهت محرومش بدار. اگر این نفس سرکش و پرخواهش، باز درس نگرفت و همچنان عَلَم مخالفت بر افراشت، او را ضربه‌ای بزن؛ “وَاضرِبُوهُنَّ”. ضربه زدن به نفس محروم کردن او از خواسته‌اش است. چیزی را که می‌خواهد به او نده. این ضربه زدن به نفس است. از مایحتاجش موقتاً محرومش کن تا به خود بیاید. تا به فرمان نور خِرَد در آید. و چون در آمد دگر ظلم و اجحافی نباشد. زیرا نفس نیز حقوقی دارد. خوراکش را بده و حوائج‌اش را برطرف کن و دوباره رزق آسمانی‌اش، آگاهی‌های مورد نیاز رشدش را بر قرار نما. ای دوست، این آیه شریفه در وجه باطنی‌اش، بیانگر شیوهٔ تعامل تو با نفس خودت است. یک سالک باید مسلط بر نفس‌اش باشد. باید کاری کند که از این نفس، یک نفس مطمئنه بسازد. نفسی که لایق بهشت خدا باشد.

نکات قرآنی علیرضایعقوبی سورکی 

یکتایی

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/4/17 23:40 ·

علیرضایعقوبی سورکی 🌸

" معرفت یکتایی"

وقتی به یکتایی ات پی ببری
از تنهایی ات لذت خواهی برد. 
و آنگاه تنهایی دگر یک رنج نیست و بی کسی معنا نمی دهد

بلکه آن دروازه ی ورود به جهانی زیبا و نامتناهی ، و سرشار از همه ی خوبیها و داشتنهای حقیقی است .
و دقیقا در این کیفیت است که آیه
" و آتاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ "
( خدا به شما داده است هر آنچه را که خواسته اید ! )
به وضوح برایت بارز می شود .

       علیرضایعقوبی سورکی🌸

نمید انم

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/4/17 23:37 ·

علیرضایعقوبی سورکی🌸
🪴‍ " مجرای خالی "

□ حقیقت آنست که سالک به هر طرف می‌نگرد ، اصل " نمی‌دانم " بر او حاکم است. دیگران وقتی او را می‌بینند ، می‌پندارند که می‌داند ، اما نمی‌داند. 

□ او فقط مجرایی خالی گشته تا آن عظمتی را که نمی‌داند ، از طریقش بر دیگران بتابد. تمام کار او همین خالی بودن است. و صد البته این " نمی‌دانم " ، برتر از همه‌ی می‌دانم‌های جاهلانه‌ی ماست.

علیرضایعقوبی سورکی🌸


🍁‍ "نکات قرآنی"
علیرضایعقوبی سورکی 🌸
"فَاِذا لَقِیتُم الَّذِینَ کَفَروا فَضَربَ الرّقابِ حَتّی اِذا أَثخَنتُمُوهُم فَشَدُّوا الوِثاقَ فَاِمّا مَنَّاً بَعدُ و اِمّا فِدآءً حَتّی تَضَعَ الحَربُ اُوزارَها"
(چون [در پیکار] با اهل کفر برخورد کردید ، گردن هایشان را بزنید! تا زمین گیرشان کنید! آنگاه محکم ببندیدشان! سپس یا بر آنها منّت گذارید [رهایشان کنید] و یا فدیه بگیرید! تا اینکه جنگ فروکش کند! )    محمد:۴

□ ای دوست ! به کجا می‌نگری؟! 
که را کافر می‌انگاری؟! 
هم کافر در خود ماست و هم مؤمن! 
مگر قرآن نخوانده‌ای ؛" فَمِنکُم کافِرٌ و مِنهُم مُؤمِنٌ " (کافر از خود شماست و مومن نیز از خود شماست!). 
مگر سخن پیامبر(ص) نشنیده‌ای که فرمود ؛ 
بدترین دشمنانت در میان خود توست 
" اَعدَی عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتِی بَینَ جَنبَیکَ ". 

□ ای دوست ، در درون همه‌ی ما مجموعه اوصافی است که کافر به حقیقت است ، منکر راستی و درستی است. طماع است ، کذاب است ، حسود و فزون طلب است ، تجاوزگر و خودخواه است ، متکبر و سلطه جوست. و در یک کلام ، نیروهای تاریکی‌اند. این آیه اشاره به یک جهاد عظیم درونی است. راهکار خلاصی از شر نیروهای اهریمنی وجود را نشانمان می‌دهد. به آیه دقت کن!  آنچه بر گردن سوار است ، ذهن وسوسه گر توست! آنگاه که در سلوک گردنِ هر کدام از صفات رذیله زده شود ، از سلطه افتاده است ، دگر بر تو فرمانروایی ندارد! وقتی شهوت از سلطه افتاد به واقع از ریاست افتاده است. اما این شهوت هنوز هست ، لکن از این به بعد اسیر توست ، نه تو اسیر آن! 

□ به آیه بار دیگر دقت کن ؛ اگر مفهوم آن طبق آنچه که خشونت‌طلبان از آن می‌فهمند ، می‌بود ، آیا از خودت نمی‌پرسی که اگر گردن کسی را بزنی ، دگر لازم نیست محکم او را ببندی ! دگر لازم نیست حرف از آزادی‌اش بزنی! دگر لازم نیست که فدیه‌ای طلب کنی! چون او را کشته‌ای! 

□ ای دوست ، قرآن کتابِ سلوک است و در سلوک میدان‌های کارزاری در کار است که تا سالک از آنها گذر نکند ، تزکیه نمی‌شود ، و از شر صفات نفسانی‌اش خلاص نمی‌گردد. آنگاه که سالک شوی، تمام این میدان‌های کارزار را خود در وجود خودت خواهی دید. و شیوه‌های مبارزات باطنی را در خواهی یافت. پس با برداشت‌های سطحی‌ات اتهام خشونت به قرآن مزن ، که آن صفحه‌ی گشوده شده ، صفحه‌ی تمام نمای وجود خود ماست. راهنمایی است که راه رهایی سالک از اوصاف رذیله‌اش را نشان می‌دهد. این آیه نکات دیگری نیز دارد که در اینجا مجالش نیست ، لازم به گفتن هم نیست ، زیرا فقط از آن سالکانی است که عملاً با سلوک قرآنی سیر می‌کنند.

علیرضایعقوبی سورکی 🌸

🍁‍ "نکات قرآنی"

"مَن کَفَرَ فَاِنَّ اللهَ غَنِیٌ عَنِ العالَمِینَ"
(هر که کفر ورزد ، بداند که خداوند از همه‌ی جهانیان بی‌نیاز است! )

کفر ، انکار حقیقت هست اما نابودکننده‌ی آن نیست. 
آن که خورشید را انکار کند ، انکارش هیچ ضرری به خورشید نمی‌رساند. زیرا خورشید هست ، و هستی‌اش نیازمند تأیید دیگران نیست و با انکار این و آن محو و نابود نمی‌شود. 
کفر و انکار ، تنها به اهلش خسارت می‌زند.

نکات قرآنی . علیرضایعقوبی سورکی

آغاز

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/4/16 23:43 ·

علیرضایعقوبی سورکی🌸

در آغاز

در آغاز خدا بود و غم نبود .
زندگی بود و مرگ نبود .
همه چیز بود و آرزویی نبود .
وقتی خدا فراموش شد.
همه غم شد
مرگ آمد و آرزوها اسیرمان کرد.
پس " ارجعی الی ربک " به سوی رب ات باز گرد !

علیرضایعقوبی سورکی🌸

نکات قرآنی

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/4/15 23:30 ·

"نکات قرآنی"
(۵۰۵)
"فَنادَتهُ المَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمَُ یُصَلِّی فِی المِحرابِ"
(و ملائکه او را ندا دادند در حالیکه در محراب به نماز ایستاده بود!)

غالبا گفته اند با کسی که در حال نماز است حرف نزنید، و شگفتا اینجا خود ملائکه حرف می زنند! بی شک در بطن آیه نکته ای بس بزرگ و امیدوارکننده نهان است. و آن اینکه؛ "حقایق" گاه در جایی که تصورش را هم نمی کنی، به سراغت می آیند! این یعنی بندگانی هستند که حقایق را نه به مجاهده و نه به ریاضت بدست می آورند. زیرا این خداست که تصمیم گیرنده است کجا، کی، چگونه، چه کسی، و به چه کیفیت! و این آیه ای بس امیدوارکننده است. خداوند از هر راه و هر جا و هر زمانی که بخواهد تو را مشمول رحمت خویش می کند. و غالباً این واقعه در زمان و مکانی به وقوع می پیوندد که به مخیله ات هم خطور نکرده باشد. می دانم از چه سخن می گویم. انتخاب خداوند همچون انتخاب انسان نیست. پس چون خالصانه تسلیم شدی، همواره آماده دریافت باش، اگرچه در حال قدم زدن و حتی یک خرید ساده باشی! چه این خداوند است که نهان و آشکار بندگانش را می داند و بهترین موقع دریافت شان را می شناسد.

علیرضایعقوبی سورکی 

دوست داشتن

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/4/15 23:26 ·

"مهم دوست داشتن توست"

☆ وقتی من یک گل را دوست داشته باشم، در این فکر فرو نمی روم که آیا آن گل نیز مرا دوست دارد یا ندارد. میخواهد دوست داشته باشد میخواهد نداشته باشد. این دوست داشتن من است که زندگی ام را عطرآگین می کند. بدنبال این نباش که چه کسی دوستت دارد و چه کسی ندارد. چه سؤال این نیست. بلکه پرسش اساسی آن است که تو، آیا دوست داری. پس با قلبت زندگی کن. تمام هستی و پدیده هایش را آزاد بگذار و هیچ توقعی نداشته باش. و آنگاه خواهی دید که تمامی آفرینش پیرامونت و هر آنچه در چشمانت متجلی می شود، همگی در حال عشق ورزیدن است.

علیرضایعقوبی سورکی 

رهایی یا توقف؟

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/4/15 23:23 ·

"رهایی با توقف"

☆ بسیاری گویند؛ زندگی در "اینجا" و "اکنون"، رهایی است. بسیار خوب، این عالی است، اما اَعلی نیست. تمام نیست. زیرا "اینجا" هنوز جا هست و "اکنون" هنوز تکه ی کوچکی از زمان را در خود نهان دارد. نه! این کامل نیست و هنوز راهی در پیش است. و آن اینکه؛ ذهن سالک باید در موقفی چنان توقف یابد که از سیطره ی هر زمان و مکانی خارج شود.

علیرضایعقوبی سورکی 

بود و نابود

علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی علیرضا یعقوبی سورکی · 1404/4/15 23:18 ·

"بود و نابود"

☆ "نور" اشاره به "بود" است و "ظلمت" اشاره به "نابود" است. وقتی اسمی از اسماء خدا را بیان می کنی به "بود" یا "هستی" او اشاره کرده ای. لکن "ذات" خدا فراتر از بود و نبود یا هست و نیست است. "ذات" را در هیچ قالبی از معنا نمی توان محصور کرد.

علیرضایعقوبی سورکی