.
کسادِ کاسبیِ دین به راز می‌گوید
امامِ شهر که تَرکِ نماز می‌گوید!

حدودِ کوتهیِ ما ببین که بر سرِ او
عِمامه‌ایست که حرفِ دراز می‌گوید!

نشیمنِ وی اگر هیزمِ جهنم نیست
سخن چگونه به سوز و گداز می‌گوید؟!

چه سود می‌دهد آن لااله‌الاالله؟
که طوطیانه زِ رویِ نیاز می‌گوید!

به گوش در نرود وعظِ آن دغل ما را
که در تفرجِ روم از حجاز می‌گوید!

هزار عشوه‌ی ساقی زِ وعظِ مفتی به
که نوشِ جان چو بگوید به ناز می‌گوید!

در این جریده مگر خواجه می‌کند امداد
که حرفِ بسته از اینگونه باز می‌گوید!